در زمان های قدیم دو برادر در زمین هایی که از پدر شان به ارث رسیده بود کار می کردند ودر نزدیک یکدیگر خانه هایی برای خود ساخته بودند روزی بر سر مساله ای با هم اختلاف پیدا کردند برادر کوچک دستور داد بین زمین وخانه هایشان کانال بزرگی حفر کردند وداخل آن را آب انداختند تا هیچ ارتباطی با برادرش نداشته باشد برادر بزرگتر وقتی این کار برادر کوچک را دید نجاری آورد واز او خواست با چوب پرچین های بلندی بسازد که دیگر برادرش را نبیند وخودش به شهر رفت نجار شروع به کار کرد وقتی عصر به خانه آمد دید نجار به جای دیوار چوبی پلی زیبا ساخته برادر کوچکتر که از صبح در جریان کار ساختن پل بود فکر کرد برادرش برای آشتی این کار را کرده عصر که برادرش از شهر برگشت پیش قدم شد برادرش را در آغوش گرفت وعذر خواهی کرد ان ها از نجار خواستند چند روزی را نزد آنها بماند ولی او گفت که باید برود وپل های دیگری بسازد .
دستهها