زن وشوهر فقیری در منزلشان کره هایی دایره ای شکل درست می کردند ومرد کره هارا به شهر برده به یک مغازه خاص می فروخت واز این را ه امرار معاش کرده ومایحتاج روزانه خود را خریداری کرده وبه منزل می برد بعد از چند هفته بقال به وزن کره ها شک کرده وآن ها را وزن نمود عقربه ترازو عدد ۹۰۰ گرم را نشان می داد بقال بسیار خشمگین وعصبانی شده وقتی مرد فقیر را دید گفت تواین کره هارا به عنوان یک کیلو گرم به من می فروشی در صورتی که ۹۰۰ گرم است مرد فقیر گفت ما در منزل ترازویی نداریم معیار ما یک کیلو شکری است که از شما خریداری کرده ایم وزن کره ها را با آن می سنجیم مرد بقال به فکر فرو رفته وشرمنده شد.
دستهها